نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 169
سينهام را به زمين نهادم ( كنايه از آرام گرفتن و اقدام ننمودن است ) . ابو بكر به هلاكت رسيد و عمر را بجانشينى خود گمارد ، و او نيز به خوبى مىدانست كه من نسبت بمردم از شايستگىام به اين لباسم شايسته ترم ، باز هم خشم خود را فرو برده و منتظر امر پروردگارم ماندم . و عمر نيز به هلاكت رسيد و امر حكومت را در شورا نهاد و مرا يك تن از شش نفر مانند سهم جدّه ( كه به نظر ابى بكر سهمى ندارد ) قرار داد ، و گفت مخالفى را كه در اقّليت قرار دارد بكشيد ، و منظور او من بود . باز هم خشم خود را فرو برده و منتظر امر پروردگارم ماندم و سينه بر زمين نهادم ، سپس امر اين قوم ( اصحاب جمل ) پس از بيعتشان با من چنان شد كه شد ، در اين جا ديگر چارهاى نديدم كه يا با آنان بجنگم ، و يا با ترك جهاد كافر به خدا گردم . 6 - حسن بن سلمه گويد : چون گزارش حركت طلحه و زبير و عايشه از مكَّه بسوى بصره بامير المؤمنين - صلوات الله عليه - رسيد صدا زد تا همه جمع شوند ، چون همه گرد آمدند حمد و ثناى الهى بجاى آورد ، سپس فرمود : امّا بعد ،
169
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 169