نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 161
ديگرى نيست . 6 - جندب بن عبد الله ازدى گويد : پس از آنكه امير المؤمنين روزهائى چند اصحاب خود را به جهاد فرا خواند و آنان به راه نيفتادند ، از آن حضرت شنيدم كه مىفرمود : اى مردم من شما را فرمان بسيج دادم و بسيج نشديد ، و براى شما خير خواهى نمودم و نپذيرفتيد ، شما حاضرانى همچون غايبان هستيد ( كه بود و نبودتان يكى است ) ، گوش داريد ولى نمىشنويد ، گفتار نغز بر شما ميخوانم ، و با اندرزهاى پر مغز پندتان مىدهم ، و بر پيكار با دشمن ياغى خود وادارتان مىكنم ، امّا هنوز سخنم تمام نشده مىبينم كه مانند دستياران سبا [1] پراكنده گشتهايد . پس اگر شما را رها كنم و دست از شما بدارم باز به همان گردهمائيهاى خود بازمىگرديد كه دسته دسته گرد هم نشسته ، مثلها مىزنيد و اشعار مىسرائيد و از اخبار پى جو مىشويد ( بعبارت ديگر اهل بزم و گپزدنهاى بيهوده شدهايد ) ، همانا آمادگى براى پيكار را بفراموشى سپرده و دلهاى خود را به يك سلسله
[1] وى مردى بوده كه ده فرزند داشته است ، شش تن را سمت راست ، و چهار تن را سمت چپ خود گمارده بود كه مانند دو دست نيرومند براى او بودند ، سپس جنگ سختى در گرفت و همهء آنان بشدّت از گرد او پراكنده گشتند ، و اين داستان در ميان عرب ضرب المثل شد .
161
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 161