شكّ است بنا بر اين اگر به اندازه‌اى مرا بخواند كه گردنش قطع و بندهايش از هم بگسلد من دعايش را مستجاب نخواهم كرد . عيسى ( ع ) به وى رو كرده فرمود :
پروردگارت را مىخوانى و در دل خود به پيامبرش شك دارى ؟ گفت : اى روح و كلمهء خدا ، به خدا سوگند همين طور است كه مىفرمائى ، از خداوند بخواه كه اين شك را از دل من بزدايد . عيسى ( ع ) براى وى دعا كرد و خداوند از وى پذيرفت ، و او در حدّ ساير افراد خاندان خويش قرار گرفت . ما خاندان نيز اين چنين هستيم ، خداوند عمل بنده‌اى را كه در بارهء ما شك دارد قبول نمىفرمايد .
3 - اصبغ بن نباته گويد : حارث همدانى با گروهى از شيعه كه من هم در ميان آنان بودم بر حضرت امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب ( ع ) وارد شد . حارث افتان و خيزان حركت مىكرد ( يا با تأنّى راه مىرفت ) و با عصائى كه در دست داشت بر زمين مىكوفت و بيمار نيز بود ، و وى را در نزد امير المؤمنين ( ع ) شخصيّتى بود و مقام و منزلتى داشت ، حضرت كه او را بدين حال ديد رو به او كرد و فرمود : حارث حالت چطور است ؟ عرض كرد : اى امير مؤمنان روزگار بر من چيره گشته و سلامتى را از من ربوده است ، و علاوه بر اين ، نزاعى كه اصحاب تو

15