نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 341
طلب حق خود كردم از من شهود طلب كردند و چون شهود اداى شهادت كردند اين طايفه قبول قول ايشان نكردند بلكه ارادهء قتل من و شهود از روى جحد و عنود نمودند چنان كه بنى اسرائيل قصد قتل هارون ( ع ) كرده بودند . بعد از آنكه حضرت كليم عليه التحية و التسليم از طور سينا مراجعت نمود و تغيير و تبديل احوال و اوضاع بنى اسرائيل مشاهده نمود متحير گرديد و هارون را در معرض عتاب و خطاب آورده گفت : اى هارون ترا چه بر اين داشت كه در هنگامى كه ملاحظه مخالفت قوم و حركت سامرى شوم نمودى و ديدى كه قوم طريق غوايت و راه ضلالت برداشتند اين طايفه را تابع ما نگردانيدى و دست از ايشان برداشتى . در آن وقت موسى بغايت غضبناك شد و ريش هرون ( ع ) بگرفت هارون عليه السّلام گفت * ( « يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي ) * * ( إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكادُوا يَقْتُلُونَنِي ) * » [1] در آن دم موسى عليه السّلام از برادر دست برداشت . اى ياران حال ما بهمان نوع است بعد از آن تلاوت آيه مذكوره * ( إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي ) * الآية ، نمود آنگاه دست ابا بكر گرفت و باو بيعت كرد كه در خانه نشيند و دامن از اختلاط و صحبت خلايق فروچيند و السّلام . در بيان آنكه امير المؤمنين حيدر عليه السّلام هرگز بابا بكر و غيره بيعت نكرد و پيوسته از ايشان آزرده بود بلكه در خطب و نماز هم حاضر نگرديد اما آنچه خلاف در بعض نسخ معتبر بنظر مترجم احقر در باب بيعت على بابى بكر رسيد اينست . شيخ ابو جعفر القمى رضى الله عنه كه از اعيان علماى شيعه اثنا عشريه