responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 1  صفحه : 477


و امّا أسود بن مطَّلب : رسول خدا صلَّى الله عليه و آله او را نفرين كرد كه خداوند روشنى ديدگانش را خاموش سازد ، و او را به دست پسرش به قتل رساند . او روزى براى كارى به مكانى رفته بود كه جبرئيل با برگى سبز نزد او آمده و با آن به صورت او زد تا اينكه كور شد ، و در همان حال كورى بماند تا اينكه خداوند فرزند او را مأمور قتل وى ساخت .
و امّا حارث بن طلاطله : او در هوايى گرم از خانه اش خارج شد و گرفتار بادى سموم شد و در اثر آن چهره اش به مردى حبشى تغيير يافت ، زمانى كه نزد أهل خود بازگشت گفت من حارث هستم ، جماعت كه او را نشناخته بودند غضب نموده و او را كشتند ، و او در اين حال مىگفت : « خداى محمّد مرا كشت ! » .
و روايت است كه أسود بن حارث در اثر خوردن ماهى شورى دچار عطش شد ، و آنقدر آب خورد تا شكمش پاره شد ، و او در اين حال مىگفت : « خداى محمّد مرا كشت ! » .
همهء اين وقايع در يك ساعت رخ داد ، و اين بدان جهت بود كه ايشان نزد رسول خدا يك صدا گفتند : اى محمّد ، ما تا زمان ظهر به تو فرصت مىدهيم اگر از گفته ات بازنگردى تو را به قتل خواهيم رساند ، پس پيامبر از سر حزن و اندوه از كلام ايشان به خانهء خود رفته و درب را قفل نمود ، در اين حال جبرئيل همان ساعت از جانب خدا نزد او آمده و گفت : اى محمّد ،

477

نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي    جلد : 1  صفحه : 477
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست