نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 449
و اينكه گفتى « آنچه از خدا نيست » عبارت است از ظلم كه خداوند در حقّ هيچ كس ظلم روا ندارد . و اينكه گفتى : « آنچه خدا آن را نداند » ، خداوند براى خود هيچ شريكى را نمىشناسد . راهب برخاسته و كمربند ( نشان مذهبى ) خود را باز كرد ، و پيشانى آن حضرت را بوسيده و گفت : من شهادت مىدهم كه خداوند شريكى نداشته و تنها است و شهادت مىدهم كه محمّد از جانب خدا به مقام نبوّت مبعوث گشته است و شهادت مىدهم كه تو خليفه و وصىّ پيغمبر و امين امّت اسلامى و معدن دين و حكمت و سرچشمهء علم و برهان هستى ! . من نام تو را در تورات به عنوان « اليا » و در انجيل به عنوان « ايليا » و در قرآن به عنوان « علىّ » و در كتابهاى گذشته به عنوان « حيدره » خواندهام و من روى اطَّلاعات خودم معتقدم كه تو وصىّ پيغمبرى ، و أمير اين حكومت ، و از همه به اين مكان سزاوارترى ، پس جريان امور تو با اين قوم چيست ؟ أمير المؤمنين عليه السّلام جواب مختصرى از سخن راهب داد و راهب برخاسته و اموال خود را تسليم آن حضرت نمود . و آن جناب عليه السّلام نيز همان لحظه تمام آن طلا و نقره را به فقرا و نيازمندان مدينه تقسيم و از مسجد بيرون رفت . و راهب ؛ مسلمان به شهر خود بازگشت .
449
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 449