نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 448
حضرت أمير عليه السّلام با شنيدن جريان برخاسته و رهسپار مسجد شد و حسن و حسين عليهما السّلام نيز به دنبال پدرشان آمدند ، تا حضرت أمير عليه السّلام به مسجد وارد شد جماعت حاضر با تكبير و حمد الهى خوشحال و مسرور گشته و در برابر آن جناب همگى برخاسته ، و او را جا دادند . پس أبو بكر راهب را خطاب كرده و گفت : كسى را كه تو مىخواستى حاضر شد ، آنچه مىخواهى از او بپرس ! . راهب نيز روى به جانب آن حضرت نموده و گفت : اى جوان نامت چيست ؟ فرمود : اسم من نزد يهود « اليا » و نزد نصارى « ايليا » و نزد پدرم « علىّ » و نزد مادرم « حيدره » مىباشد . راهب گفت : مقام و نسبت تو از پيامبر اسلام چيست ؟ فرمود : من پسر عمو و داماد و همچون برادر پيغمبر هستم . راهب گفت : به خداى عيسى قسم كه تو مطلوب من هستى ، به من خبر بده از آنچه خدا را نيست و آنچه از خدا نيست و آنچه خدا آن را نداند ؟ فرمود : با فرد خبير و آگاهى روبرو شدى ، امّا اينكه گفتى « آنچه خدا را نيست » همان زوج و فرزند است كه خدا را عيال و فرزندى نباشد .
448
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 448