نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 428
ولى در عين حال حسّ كردم كه قلبم گرفته شده و بىطاقت و بىصبر گشته و توان دورى و جدايى را ندارم ، اين دفعه نيز بىاختيار برگشته ، و باز درب را بشدّت زدم . عايشه گفت : كيست ؟ گفتم : منم علىّ . در اين هنگام صداى مبارك رسول اكرم صلَّى الله عليه و آله را شنيدم كه به عايشه فرمود : اى عايشه درب را باز كن . عايشه درب را باز كرد و من وارد شدم . آن حضرت فرمود : اى أبو الحسن بنشين ! من برايت بگويم در چه حالى بودم ، يا تو ميگويى چرا دير كردى ؟ ! گفتم : اى رسول خدا ! شما بفرماييد كه سخن شما نيكوتر است . فرمود : اى أبو الحسن ! من با حالت گرسنگى از تو جدا شدم ، وقتى وارد خانهء عايشه شدم و در آنجا نيز چيزى براى خوردن نبود ، دست خود را به دعا بلند كرده و از خداوند طلب طعام نمودم . پس جبرئيل حاضر شده و با او اين مرغ بود ، و او انگشت خود را در حضور من روى مرغ گذاشته و گفت : خداوند متعال به من وحى فرموده كه اين مرغ را كه از بهترين غذاهاى بهشت است گرفته و نزد شما آرم . پس من نيز خداوند را بسيار حمد و ستايش نمودم . و جبرئيل از نزد من عروج كرد ، و من دستهاى خود را به دعا بلند كرده و عرض كردم : پروردگارا ! بنده اى را كه تو را دوست مىدارد و تو نيز او را دوست مىدارى
428
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 428