نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 355
پس عائشه از خانه اش بيرون آمده نزد امّ سلمه رسيد ، با ديدن او امّ سلمه گفت : خوش آمدى ، سوگند بخدا كه تو چنين محبّت و لطفى نسبت به من نداشتى ، بگو بدانم كه چه شده ؟ گفت : طلحه و زبير به من خبر رساندهاند كه أمير المؤمنين عثمان مظلومانه كشته شده . با شنيدن اين مطلب امّ سلمه به فرياد آمده و ناله كنان گفت : اى عائشه تو تا ديروز او را كافر مىدانستى ، و امروز مىگويى أمير المؤمنين مظلومانه كشته شده ؟ ! عائشه گفت : آيا با ما خروج مىكنى ، اميد كه خدا بواسطهء ما كار امّت محمّد صلَّى الله عليه و آله را اصلاح فرمايد . امّ سلمه گفت : اى عائشه خارج شوم ؟ ! با اينكه تو نيز آنچه ما از رسول خدا صلَّى الله عليه و آله در باب خروج شنيدهايم را شنيده اى ! . تو را قسم به خدايى كه از صدق و كذب سخنان تو باخبر است آيا آن روز را بخاطر دارى كه روز و نوبت تو با پيامبر صلَّى الله عليه و آله بود و من در خانه حريره اى ساخته و نزد آن حضرت آوردم و او اين مطالب را به تو مىفرمود كه : « بخدا ديرى نپايد كه سگهاى عراق - نزديك آبى بنام حوأب - بر يكى از زنان من در حالى كه ميان گروهى از ستمكاران است پارس مىكنند ! » و با شنيدن اين گفتار ظرف حريره از دستم افتاد و آن حضرت سر خود به سوى من بلند ساخته و فرمود : تو را چه شده
355
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 355