نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 160
دوستدار فساد ، و يا در عين تمايل به فتنه و آشوب خود را بهلاكت اندازد . پس از آن حباب بن منذر - براى بار دوم - برخاسته و گفت : اى گروه انصار ! همان كه گفتم ، هر چه در دست داريد حفظ كنيد ، و به سخنان اين مرد جاهل و يارانش گوش مدهيد كه در اين صورت قدرت را از دست شما مىربايند ، و اگر شراكت در خلافت را نپذيرفتند ، آنان را از شهر خود برانيد و توليت امور و تصدّى مقام امارت را خود بدست گيريد ، سوگند بخداى كه شما از اينان به مقام خلافت سزاوارتريد ، زيرا بواسطهء همين شمشيرهاى شما بود كه گروه بسيارى به دين اسلام پيوستند ، و بدانيد كه منم كه با نظراتم به داد مردم مىرسم و آنان نيز مرا يارى مىنمايند و هر كس كه گفتار مرا ردّ نمايد بخدا سوگند كه با شمشير بينىاش را بخاك خواهم ماليد . عمر گفت : وقتى شخصى مانند حباب مرا پاسخ گفت ديگر مرا با او سخنى نيست ، و اين بجهت آن است كه در گذشته مرا با او نزاعى پيش آمد كه رسول خدا ما را از سخن گفتن با يك ديگر منع فرموده بود ، و از آن زمان من قسم خوردم كه ديگر با او صحبت نكنم . سپس عمر به ابو عبيده گفت : تو با او گفتگو كن . او نيز برخاسته و ضمن سخنانى فضائل بسيارى از انصار ذكر نمود . در اين هنگام بشير بن سعد ؛ كه بزرگ اوس بود با مشاهدهء آن اجتماع بر بالين سعد ابن عباده كه بزرگ خزرج بود ، حسد ورزيده و به قصد فساد و اخلال امر شروع به سخن نموده
160
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 160