نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 6 صفحه : 60
5492 - و حسن بن على بن فضّال ، از داود بن فرقد روايت كرده است ، كه گفت : از امام صادق عليه السّلام در بارهء مردى سؤال كردند كه در سفر بود ، و كنيزكى و دو غلام از آن خود را بهمراه داشت ، پس آن دو را گفت : شما در راه خدا آزاديد ، شهادت دهيد كه آن جنين در شكم اين كنيزك من است ، تعلَّق به من دارد . پس آن كنيزك پسرى بياورد ، ولى چون ايشان بر ورثه وارد شدند ، ورثه اظهارات ايشان را منكر شدند ، و آنان را ببردگى گرفتند ، سپس آن دو غلام در مراحل بعد آزاد شدند ، و پس از آزاد شدن شهادت دادند كه مالك نخستينشان ايشان را گواه گرفته است كه جنين موجود در شكم كنيزكش متعلَّق به او است ، امام فرمود : شهادت آن دو در بارهء آن پسر نافذ است ، و آن پسر كه ايشان بنفع او شهادت دادهاند ، حقّ ندارد كه آن دو را ببردگى بگيرد ، زيرا ايشان نسب او را اثبات كردهاند . 5493 - و حسن بن محبوب ، از أبو جميله ، از حمران از امام ابو جعفر باقر عليه السّلام در بارهء مردى روايت كرده است كه بهنگام احتضار وصيّت كرد و گفت كه : فلان و فلان و فلان - و همچنان خود تا پنج نفر از مملوكان را بشمرد ، و گفت ايشان را آزاد كن ، ولى چون در ثلث او نظر كرد آن را وافى ببهاى مملوكانى كه دستور آزادى ايشان را داده است نيافته ؟ فرمود : كسانى را كه نام برده ، و دستور آزاد
60
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 6 صفحه : 60