نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 6 صفحه : 577
معنى مولى امّا در بارهء لفظ « مولى » ، در بسيارى موارد ، راجع بشخصى ميگويند : او مولاى فلان شخص است ، يا مولاى فلان خاندان يا فلان طايفه ، يا فلان قوم و قبيله است ، و گاهى اين لفظ را از مضاف اليه آن جدا ميكنند ، و ميگويند : او مولى است از اين رو لازمست يادآور شويم كه لفظ مولى در لغت داراى معانى بسيار است ، چنان كه بر مالك ، و غلام ، و آزادكننده ، و آزاد شده ، و صاحب ، و خويشاوند مانند عموزاده ، و همسايه ، و هم پيمان ، و پسر ، و عمّ ، و فرود آينده و منزلكننده در ميان يكقوم ، و شريك ، و سرپرست ، و يار و ياور ، و ربّ ، و شخص مورد إنعام ، و دوست ، و داماد اطلاق مىشود . و اما در اصطلاح علماى رجال اين كلمه ، در بسيارى از موارد بر شخص غير عربى خالص اطلاق مىشود ، و گاهى در اصطلاح ايشان بر مولاى « عتاقه » - يعنى آزادكننده يا آزاد شده - اطلاق ميگردد ، چنان كه در بارهء منزول به - يا ميزبان - نيز اطلاق مىشود . و اما در اصطلاح علماى رجال اين كلمه ، در بسيارى از موارد بر شخص غير عربى خالص اطلاق مىشود ، و گاهى در اصطلاح ايشان بر مولاى « عتاقه » - يعنى آزادكننده يا آزاد شده - اطلاق ميگردد ، چنان كه در بارهء منزول به - يا ميزبان - نيز اطلاق مىشود ، چنان كه ميگويند : « عطيهء عوفى مولى جابر بن عبد الله الانصارى » ، و در آنجا كه اين لفظ بطور مطلق استعمال شود ، غالبا بمعنى اوّل ، يعنى « غير عربى خالص » منصرف ميگردد . و امّا اينكه در كتب رجال ميگويند : فلان شخص « مرتفع القول » است ، يا مذهبش « ارتفاع » است ، مراد اينست كه او در بعضى از معتقدات يا رواياتش « غالى » است ، زيرا بسيارى از علماى سلف ، بويژه « قميّين » ، بر حسب اجتهادشان ، و بمقتضاى رأيشان - كه از مجموع روايات و ظاهر آيات اتّخاذ شده - براى ائمّه عليهم السّلام منزلت خاصّى در رفعت و جلال ، و مرتبهء معيّنى از عصمت و كمال قائل بودهاند ، و تجاوز از مرز آن عقيده را جايز نميدانستهاند ، و اندك تجاوز از آن را « ارتفاع » ميشمردهاند نه غلوّ .
577
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 6 صفحه : 577