نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 6 صفحه : 320
حكايت كرد ، كه : علىّ بن ابراهيم بن معلَّى براى ما حديث كرد ، كه : محمد بن خالد براى ما حديث كرد كه : عبد الله بن بكر مرادى ، از موسى بن جعفر ، از پدرش ، از جدّش ، از علىّ بن الحسين از پدرش عليهم السّلام براى ما حديث كرد ، كه فرمود : در آن ميان كه أمير المؤمنين عليه السّلام روزى با ياران خود براى مهيّا ساختنشان به كار جنگ نشسته بود ناگهان پيرى كه آثار رنج سفر بر چهره اش نمودار بود ، بنزد آن امام آمد ، و گفت : أمير المؤمنين كجاست ؟ ياران گفتند : اينك او است ، وى به آن حضرت سلام كرد ، و آنگاه گفت : يا أمير المؤمنين ، من از ناحيهء شام بسوى تو آمدهام ، و من پيرى بزرگسالم كه در فضيلت تو چيزها شنيدهام كه بشمار درنمىآورم ، و خود چنين گمان ميبرم كه تو به زودى با مكر دشمنان شهيد خواهى شد ، پس چيزى از آنچه خدا به تو آموخته است به من بياموز ، فرمود : آرى اى شيخ : كسى كه دو روز از ايّام زندگيش يكسان باشد مغبونست ، و كسى كه هدف همّتش دنيا باشد ، حسرتش بهنگام مفارقت آن شديد است ، و كسى كه فردايش بدترين دو روز او باشد ، محرومست ، و كسى كه چون دنياى او سالم بماند بكاسته شدن از آخرتش بىاعتناء باشد هلاكشونده است ، و كسى كه در بارهء بيرون آوردن نفس خود از كاستى تعهّد نكند هواى نفس بر او چيره مىشود ، و كسى كه در حال كاهش بسر برد مردن براى او بهتر است .
320
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 6 صفحه : 320