نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 38
دزديده است ، مرد لابه كنان قسم ياد مىكرد كه اينان دروغ مىگويند و شهادتشان درست نيست و پيوسته مىگفت : اگر رسول خدا صلَّى الله عليه و آله بود من حدّ نمىخوردم ، و دستم قطع نمىشد . حضرت فرمود : چرا ؟ مرد گفت : براى اينكه به او وحى مىرسيد كه من بىتقصير و از اين تهمت مبرّا هستم و مرا كارى نمىكرد ، حضرت چون قسم او را ديد دو مرد شاهد را طلبيد و گفت : از خدا بترسيد و دست اين مرد را بناروا قطع نكنيد و آنها را نيز قسم داد ، پس فرمود : اكنون يكى از شما دست او را نگهدارد و آن ديگرى دست او را قطع كند . چون آنها در محلّ اجراى حكم بردند مردم ازدحام كردند و درهم ريختند و آن دو شاهد در ميان مردم پنهان شده ، فرار كردند . آنگاه مردى كه مورد اتّهام بود بنزد امير المؤمنين آمده عرض كرد : اگر اينان راست مىگفتند معنى نداشت كه در ميان مردم و ازدحام مرا رها كرده و فرار كنند ، حضرت فرمود : هر كس آن دو را بيابد و حاضر كند كارى با آنها بكنم كه موجب عبرت ديگران شود . ( ممنوع شدن از مال و ورشكستگى ) 3258 - أصبغ بن نباته گويد : امير المؤمنين عليه السّلام فرمان داد تا جوان
38
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 38