نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 209
كه فرمود : مردى نزد رسول خدا صلَّى الله عليه و آله آمده عرض كرد : يا رسول الله من فرزندم را خواندن و نوشتن و يا قرآن آموختم اكنون به كدام شغلش بگمارم . فرمود : رحمت خدا بر پدرت ، او را به كار بگمار امّا مواظب باش كه همكار اين پنج كس نشود : سيّاء ، صائغ ، قصّاب ، حنّاط ، نحّاس . پرسيدم : سياء كيست ؟ فرمود : آنكه كار او كفن فروشى است ، چون همواره انتظار مردن امّت مرا دارد ، و من يك طفل نوزاد امّتم را از آنچه آفتاب بر آن مىتابد بيشتر دوست دارم . و امّا صائغ ( يعنى زرگر ) ، كه كارش مغبون كردن امّت من است ، ( زيرا هنگام خريد ، مزد ساخت كم مىكند و هنگام فروش مىافزايد ) ، و امّا قصّاب ، آنقدر حيوان مىكشد كه بكلَّى رحمت از دلش بيرون مىرود ، و امّا حنّاط ( يعنى گندم فروش ) ، ارزاق مردم را احتكار مىكند و نزد من اگر بنده اى خداوند را ملاقات كند ( مرگش فرا رسد ) در حالى كه دزد باشد بهتر است از اينكه بميرد و چهل روز ارزاق عمومى را احتكار كرده باشد . و امّا نخّاس ( يعنى برده فروش ) ، از اين جهت است كه جبرئيل عليه السّلام نزد من آمد و گفت : اى محمّد براستى كه شريرترين و فسادكننده ترين مردم از امّت تو ، كسانى هستند كه انسان خريد و فروش مىكنند . شرح : « مشهور ميان فقهاى اماميّه - رحمهم الله - در كتب ، آنست كه اين حرفه ها مكروهند » .
209
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 209