نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 19
3246 - در روايت عمرو بن شمر از جعفر بن غالب اسدى كه بيكى از روات مىرساند گويد : دو تن از مسلمانان در زمان عمر بن خطاب همين طور كه در كنار يك ديگر نشسته بودند مردى از جلويشان ردّ شد كه پاى در بند زنجير داشت . يكى از آن دو گفت : اگر وزن اين زنجير فلان مقدار نبود زوجهام سه طلاقه باشد و ديگرى نيز گفت : اگر آن مقدار كه تو گفتى بود همسر من سه طلاقه باشد ، پس هر دو نزد صاحب آن غلام فرارى كه در زنجير بود رفتند و قصّهء خود را باز گفتند و گفتند : كه ما هر دو چنين قسم خورديم ، اين زنجير را از پاى غلام باز كن تا آن را وزن كرده تكليفمان روشن شود ، مولاى غلام نيز گفت : زوجهام مطلَّقه باشد اگر اين بند از غلام برگيرم ، كار دشوار شد و حكايت را نزد خليفه عمر بردند و چاره خواستند ، عمر گفت : اختيار غلام با مولايش باشد حكم را نزد علىّ بن ابى طالب ببريد تا او چه دستور دهد شايد راهى را او در اين مسأله بداند ، پس نزد على عليه السّلام آمدند و قضيه را بازگفتند ، حضرت فرمود : اينكه بسيار آسانست لاوك ( طشت ) و ريسمانى بياوريد ، چون آوردند ، فرمود : ريسمان را در يكى از حلقه هاى زنجير كرده ، ببنديد بعد پاى اين مرد را با همان زنجير در لاوك نهاده آب بر آن بريخت تا پر كرد بعد ريسمان را گرفته آهسته با زنجير از آب
19
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 19