نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 112
يعنى نذر نمودن به قربان كردن فرزند بنا به صريح آيات قرآنى منحصر به مشركين بوده است و از موّحدين كسى را اين چنين نذرى نيست . و حضرت ابراهيم عليه السّلام نيز نذر نكرد بلكه چنان كه صريح آيات است از طرف خداوند به انجام اين كار مأمور گشت و قرآن خود در مقام تشنيع و توبيخ مشركين مىفرمايد : * ( كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ ) * - الى قوله - * ( فَذَرْهُمْ وَما يَفْتَرُونَ ) * و اين چنين در نظر بسيارى از مشركان عمل قربانى فرزند را رؤساى بتكده ها نيكو نشان دادند تا آنان را از دينشان به راه غلط ببرند - تا آنكه فرمود : آنها را در همان ضلالتشان واگذار و با آنچه از اين خرافات مىبافند رها كن . جالب اينكه در ذيل اين آيه مفسّران غير شيعه جملگى گفتهاند كه آيه در شأن عبد المطَّلب است و تنها او را مصداق واقعى و اوّليّهء آيه دانستهاند ، و ساده لوحان نيز بدون تأمّل پذيرفتهاند در حالى كه عبد المطَّلب از حنفا است يعنى از كسانى است كه در زمان خود تنها موحّد بوده ، چنان كه در حديث صحيح كافى از زرارة بن اعين از امام صادق عليه السّلام است كه فرمود : « يحشر عبد المطَّلب يوم القيامة امّة وحده ، عليه سيماء الأنبياء و هيبة الملوك » عبد المطلب در روز قيامت خود تنها وارد محشر خواهد شد در حالى كه داراى قيافهء انبياء و هيبت پادشاهان است . يعنى هنگامى كه مردم فوج فوج و صف بندى شده به محشر احضار مىشوند او خود به تنهائى با آن متانت و بزرگوارى و هيبت وارد مىشود چرا كه در زمان خود به توحيد و دين حقّ در ميان قريش و طايفه و اهل ديار خويش منفرد بود و همكيش نداشت . يا احاديث ديگرى در اين باره كه در باب تاريخ مولد النّبى كتاب كافى ذكر شده است ، و نيز عبد المطلب داراى سنّتهاى بسيارى است كه همه را اسلام امضاء كرده و مورّخين ذكر كردهاند از قبيل تحريم شرب خمر و حرمت زنا و معيّن كردن صد تازيانه حدّ براى آن ، و بريدن دست سارق ، و تبعيد زنان عشرتكده دار ، و نهى و جلوگيرى از زنده بگور كردن دختران ، و حرمت نكاح زنانى كه با انسان محرمند ، و نهى از بام خانه وارد شدن ، و جلوگيرى از عريان طواف كردن كعبه ، و لزوم وفاء به نذر ، و حرمت ماههاى چهارگانه داشتن ، و
112
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 112