نام کتاب : معاني الأخبار ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 285
حقيقتاً آقاست از من مترس زيرا عقيدهء من و تو در اين باره يكى است ، گفتم : خدا را سپاسگزارم ، گفت : مايلى او را ببينى ؟ گفتم : آرى ، گفت : بنشين تا مأمورى كه آنجاست بيرون آيد . گويد : نشستم ، چون مأمور بيرون رفت ، به غلامش گفت : دست صقر را بگير و به اطاقى كه علوى در آنجا زندانى است ببر ، و بازگرد و آن دو را با هم تنها بگذار ، گويد : مرا به آن بند زندان برد و به اطاقى اشاره نمود ، به آنجا رفتم ديدم حضرت هادى عليه السلام بر روى بوريائى نشسته و در مقابل او گورى كنده شده است ، سلام كردم ، حضرت جواب سلامم را داد و فرمود : بنشين ، آنگاه به من فرمود : اى صقر براى چه به اينجا آمده اى ؟ عرض كردم : آقاى من آمدهام تا از حال شما اطَّلاعى بدست آورم ، گويد : چون نگاهم بر گور افتاد اشك در چشمم موج زد ، حضرت متوجه شد ، و فرمود : اى صقر نگران مباش اكنون نخواهند توانست زيانى به ما برسانند . گفتم : خدا را شكر ، سپس عرض كردم : اى آقاى من حديثى از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه معنى آن را نمىفهمم ، فرمود : چيست ؟ گفتم : فرمايش رسول خدا صلى الله عليه و آله كه : روزها را دشمن مداريد كه روزها نيز شما را دشمن خواهند داشت ، مفهومش چيست ؟ فرمود : تا آسمان و زمين برپاست مقصود از روزها مائيم ، پس « شنبه » نام پيامبر خدا ، « يك شنبه » امير المؤمنين ، و
285
نام کتاب : معاني الأخبار ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 285