باب 59 - معنى حديثى كه از پيغمبر « ص » رسيده : با روزها ستيز مكنيد كه آنها به دشمنى شما برخيزند 1 - صقربن أبى دلف كرخى گويد : هنگامى كه متوكَّل عبّاسى ، امام دهم حضرت هادى عليه السلام را از مدينه به سامرا تبعيد كرد ، من آمدم تا از حال آن حضرت جويا شوم . گويد : زراقىّ كه سرايدار متوكَّل بود ، چون مرا ديد اشاره كرد تا به نزدش بروم ، همين كه به نزديك او رسيدم از من پرسيد : چكار دارى ؟ گفتم :
استاد خير است ، گفت : بنشين ، من نشستم و سر بجيب تفكَّر فرو برده ، به گذشته و آينده‌ام مىانديشيدم ، و به خود گفتم : در اين آمدنم اشتباه كردم . گويد : چون مردم بيرون رفتند و محلَّش خلوت شد از من پرسيد : كارت چيست و براى چه آمده اى ؟
گفتم : براى كار خير كوچكى ، گفت : شايد آمده اى تا از سرنوشت مولايت خبرى و اطَّلاعى بدست آورى ؟ در پاسخش گفتم : مولاى من كيست ؟ مولاى من ، خود امير المؤمنين ( متوكَّل ) است . گفت : خاموش باش ، مولاى تو همان كسى است كه

284