نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 366
( 1 ) جابر بن يزيد گويد جابر بن عبد الله انصارى خدمت على بن الحسين عليه السلام رسيد در اين ميان كه با آن حضرت حديث ميكرد ناگاه محمد بن على باقر از ميان زنان آن حضرت بيرون آمده گيسوانى بر سرش بود و بچه پسرى بود چون جابر او را ديد بلرزه آمد و مو بر بدنش راست شد و بدقت بر او نگريست سپس باو گفت اى غلام پيش آى پيش آمد و سپس باو گفت پس برو پس رفت جابر گفت بپروردگار كعبه شمائل رسول خدا را دارد و برخاست و نزديك او رفت باو گفت نامت چيست ؟ گفت محمد عرضكرد پسر كيستى ؟ گفت على بن الحسين عرضكرد فرزندم جانم بقربانت تو همان باقرى ؟ فرمود آرى سپس فرمود آنچه را رسول خدا بتو سپرده بمن برسان جابر عرضكرد اى مولاى من براستى رسول خدا ( ص ) بتو سلام ميرساند ابو جعفر عليه السلام فرمود اى جابر سلام بر رسول خدا تا آسمان و زمين بر پا است و سلام بر تو اى جابر چنانچه سلام را رسانيدى ، جابر بعد از آن نزد او رفت و آمد ميكرد و از او مىآموخت يك روز محمد بن على چيزى از او پرسيد جابر عرضكرد بخدا من خود را در نهى رسول خدا وارد نميكنم بتحقيق بمن خبر داده است كه شما امامان هدايت هستيد از خاندانش بعد از او از كوچكى حكيمترين مردميد و در بزرگى اعلم ناس هستيد فرمود بآنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند ، ابو جعفر عليه - السلام فرمود بخدا من بدان چه از تو ميپرسم اعلم هستم و در كودكى حكم من آمده همه اينها از از فضل خداست بر ما خانواده
366
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 366