responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 306


بود زيد بن حنيف ابراهيم را از او پرسشكرد ، راهب باو گفت تو از يك دينى پرسش ميكنى كه امروزه هيچ كس نيست تو را بدان رهنمائى كند ، علم آن از ميان رفته و استادان آن مرده‌اند ولى در همين زمان تو پيغمبرى در سرزمين خودت كه از آن بيرون آمدى مبعوث مىشود كه همان كيش حنيف ابراهيم دارد بايد بروى بشهر خود كه اكنون او مبعوث شده و زمان او فرا رسيده زيد كيش يهود و نصارى را هم آزمايش كرده بود و نپسنديده بود ، چون اين سخن را از آن راهب شنيد شتابانه بسوى مكه رهسپار شد و چون بزمين قبائل لخم وارد شد بر او تاختند و او را كشتند .
ورقة بن نوفل كه خود پيرو مسلك زيد بود ولى آن تلاش زيد را نكرده بود چون خبر قتل او را شنيد بر او گريست و شعرى در سوگوارى او سرود .
1 - رشاد و نعمت يافتى اى پسر عمرو - همانا به ديندارى خود از تنور آتش تافته بر - كنار شدى .
2 - خداى بىمثل و مانند را پرستيدى - بتهاى سركش چنانى را واگذاشتى 3 - بسا باشد انسان رحمت پروردگارش را دريابد - اگر چه زير زمين شصت وادى خطرناك باشد . . . عمر بن خطاب و سعيد بن زيد برسول خدا ( ص ) عرضكردند ما براى زيد از خدا آمرزش جوئيم ؟
فرمود آرى براى وى آمرزش خواست و فرمود روز قيامت يك امت مخصوص مبعوث شود . . نفيل بن هشام از پدرش باز گفته كه جدش سعيد بن زيد از رسول خدا راجع بپدرش زيد بن عمرو پرسش كرد عرض

306

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 306
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست