نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 303
و دو زانو بر زمين تكيه زد و سرش را بآسمان بلند كرد در آن ميان پرتو درخشانى از من نمايان شد كه فضاى ميانه آسمان و زمين را روشن كرد و شياطين با ستارهها تير اندازى شدند و آسمان بروى آنها بسته شد و قريش ديدند شهابها و ستارهها از آسمان فرود مىآيند در هراس افتادند و گفتند قيامت بر پا شده و دور وليد بن مغيره را گرفتند و باو خبر دادند وليد شيخ بزرگوار و تجربه آموخته اى بود ، گفت باين ستاره هائى در صحرا و دريا رهنماى شما هستند بنگريد اگر آنها از جا كنده شدند قيامت بر پا شده و اگر آنها بر جا هستند اين جريان ستارهها براى يك پيشآمديست ، شياطين هم اين وضع را ديدند و نزد ابليس جمع شدند و باو خبر دادند كه از آسمان ممنوع شدند تير شهاب بآنها پرتاب مىشود ، گفت برويد جستجو كنيد يك پيشآمدى رخ داده در همه دنيا گرويدند و برگشتند و گفتند ما چيزى نديديم ، گفت خودم بايد اين موضوع را كشف كنم ، از مشرق تا مغرب را پيمود و چون بحرم مكه رسيد ديد پر از فرشتگان است و چون خواست وارد حرم شود جبرئيل باو فرياد كشيد گم شو اى ملعون رفت از ناحيه كوه حراء وارد شود جلو او سدى شد بجبرئيل گفت چه خبر است گفت اين پيغمبريست كه متولد شده و او بهترين پيغمبرانست ، گفت مرا در او بهره اى هست ؟ فرمود نه گفت گفت در امتش چطور ؟ گفت آرى ، گفت راضى هستم گويد در شهر مكه يك يهودى بود بنام يوسف چون ديد ستارهها پرتاب ميشوند و بجنبش افتادند ، گفت اين براى پيغمبريست كه امشب متولد شده و او همانست كه ما در كتابهاى خود دريافتيم كه چون متولد شود پيغمبر خاتم است و شياطين تير باران شوند و از آسمان ممنوع گردند ، چون صبح شد آمد دو مجلس عمومى قريش و فرياد زد اى گروه قريش امشب براى شما نوزادى بوده است ، گفتند نه گفت بتورات سوگند خطا رفتهايد ، پس در فلسطين
303
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 303