نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 253
گفت از چه خاندانى است ؟ گفت از بنى اسرائيل فرعون گفت اين كار هرگز نميشود بچه از بنى اسرائيل و دايه از بنى اسرائيل و باو اصرار فراوانى كرد ، گفت از اين بچه چه ترسى دارى چون پسرى در دامن تو بزرك مىشود بهر نحوى بود او را از رأيش برگردانيد و راضى كرد ، موسى در ميان خاندان فرعون بزرگ شد ، مادر و خواهر و قابله هم در باره او چيزى اظهار نكردند تا مادر و قابله هر دو مردند و موسى بزرگ شد و بنى اسرائيل هيچ اطلاعى از او نداشتند ، بنى اسرائيل او را ميجستند و از او ميپرسيدند و بىاطلاع بودند گويد بفرعون خبر رسيد كه بنى اسرائيل در جستجوى موسى هستند و از او پرسش ميكنند نزد آنها فرستاد و بر آنها عذاب بيشترى مقرر كرد و زن و مرد آنها را از هم جدا كرد و آنها را از خبر گرفتن از موسى و پرسش از او باز داشت ، فرمود يك شب مهتاب بنى اسرائيل نزد يكى از مشايخ خود كه دانشمند بود جمع شدند و گفتند ما با ذكر احاديث خوشدليم تا كى و تا چند در انتظار باشيم و در گرفتارى بسر بريم ، گفت بخدا در اين رنج خواهيد بود تا خداى تعالى پسرى از خاندان لاوى بنام موسى بن عمران بلند قامت و پيچيده موى بياورد و شما را نجات دهد در اين گفتگو بودند كه موسى سوار بر استرى آمد و نزد آنها توقف كرد آن شيخ سربلند كرد و با نشانها كه داشت او را شناخت باو گفت نامت چيست ؟ گفت موسى پسر كيستى ؟ گفت عمران گويد پريد جلو دست او را بوسيد و همه روى پايش افتادند بآن بوسه دادند آنها را شناخت و پيروانى يافت و مدتى كه ميخواست بر او گذشت و بيرون رفت و در شهرى از شهرهاى فرعون وارد شد كه يكى از پيروانش در آنجا بود و با يك مرد فرعونى قبطى در كشت و كشتار بود آنكه از پيروانش بود بر عليه دشمن قبطى از او كمك
253
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 253