responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 228


( 1 ) پادشاها چه ناگوارى رخ داده كه خشم از رخسارت هويداست پيش از آنكه دست بكارى زنى ؟ او را از داستان زمين و گفتار صاحبش آگاه كرد گفت پادشاه غم و اندوه را كسى خورد كه توانائى ديگر گونى و انتقام ندارد اگر خوشت نميآيد كه بىبهانه او را بكشى من براى او پرونده ميسازم و با بهانه - اى زمينش را بتو ميگردانم ، اين بهانه پيش مردم كشور عذر تو مىشود ، گفتها ، اين نقشه تو چيست ؟
گفت من جمعى از كبود چشمان را ميفرستم او را بكشند و پيش تو بياورند و گواهى دهند كه از دين تو بيزارى جسته در اين صورت كشتن او بر تو روا گردد و زمين او را مصادره كنى ، گفت بسيار خوب برو اين كار را بكن ، اين زن يك دسته طرفدار از كبود چشمان داشت كه با او همكيش بودند و كشتن مؤمنان كناره گير را روا مى - دانستند ، فرستاد جمعى از كبود چشمان را خواست حاضر شدند بآنها سپرد كه در نزد پادشاه گواهى دهند كه فلان رافضى از دين پادشاه بيزارى جسته حاضر شدند بر او گواهى دادند كه از دين پادشاه بيزارى جسته پادشاه او را كشت و زمينش را خالصه خود ساخت خداى تعالى در اينجا براى مؤمن خشمناك شد و بادريس وحى كرد كه برو پيش اين بنده زورگوى من و بوى بگو باين قانع نشدى كه بنده مؤمنم را كشتى ؟ زمين او را هم خالصه خود كردى و خاندان بازمانده او محتاج و گرسنه نمودى بعزت خودم سوگند در آخرت از تو سخت انتقام كشم و در دنيا سلطنت تو را بر اندازم و شهرت را ويران كنم و عزتت را بذلت كشانم و گوشت اين زنت را خوراك سگان سازم ، حلم من اى گرفتار تو را فريفته كرد .
ادريس براى اداى رسالت پروردگارش نزد او آمد ، در مسند خود نشسته و يارانش دور او حلقه بسته بودند ، فرمود اى جبار من از طرف خدا رسول توام او است كه بتو ميفرمايد قانع نشدى كه بنده مؤمن مرا بناحق كشتى تا آنكه زمينش را خالصه خود ساختى و خانواده و باز ماندگانش را محتاج و گرسنه كردى

228

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 228
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست