نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 203
مسأله اى پرسد و مقصودش نقض مذهب او باشد و طرف عين آن سؤال را بوى بر گرداند بهمان طريق مذهب خود را نقض كرده ، اين مرديست كه بخود اعتراض كرده و مذهب خود را نقض كرده اين داستان صاحب كتابست نبوت اصل است و امامت فرع در صورتى كه او اصل را بپذيرد پسند نباشد كه در فرع طعنه زند بوجهى كه باصل برگردد و الله المستعان اعتراض ديگر از صاحب كتاب اشهاد و جواب آن ( 2 ) سپس گويد اگر امامت بمحض دعواى وراثت و وصيت بدون دليل مورد اتفاق روا باشد بايد در ميان فرق شيعه حق با مغيريه باشد زيرا همه با آنها در امامت حسن بن على بن ابى طالب متفقند كه او اصل امامت است از طرف پدرش بوراثت و وصيت و بعد از اتفاق آنها با ديگران در امامت حسن بن على آنها در امامت امام بعد موافقت ندارند بعلاوه اماميه در اصول ديانت خود اختلاف دارند بعضى خدا را جسم دانند ، بعضى قائل بتناسخ شدند ، بعضى معتقد بتوحيد مجردند ، بعضى معتقد بعدل هستند و وعيد عذاب را ثابت ميكنند ، بعضى بقدر قائلند وعيد را باطل ميدانند ، بعضى برؤيت خدا قائلند و بعضى آن را نفى كنند و بدارا قائلند و چيزهائى كه شرح آن باعث طول كتاب است كه در بارهء آنها يك ديگر را تكفير كنند و از دين هم بيزارى جويند ، براى هر يك از اين فرق بگمان خود رجال مورد اعتماديست كه از پيشوايان آنها آنچه را بدان متمسكند بآنها رسانيدهاند ، سپس صاحب كتاب گفته اگر اين جائز باشد آن جائز است چيزى كه نزد ما جائز نيست و جز قصد نياوردهاند و موجبى ندارد كه بىفايده دنباله كتاب را طولانى كنم من با اعتماد بخدا در جواب ميگويم اگر اثبات حق محتاج دليل اتفاقى باشد هيچ حقى ثابت نگردد و اول مذهب باطل مذهب زيديه باشد زيرا دليل آن مورد اتفاق نيست ، آنچه را دليل براى
203
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 203