نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 162
( 1 ) 6 - ابى كهمش گويد در مردن اسماعيل حاضر بودم ديدم امام ششم را كه سجده اى طولانى كرد سپس سر برداشت و كمى در او نگريست بروى او نگاه كرد و گويد سپس سجده ديگر نمود كه از اولى طولانىتر بود سپس گفت سر از سجده برداشت نظرى هم بر او كرد و رويش را نگريست و سجده ديگرى كرد طولانى سپس سر برداشت و محتضر شده بود چشمش را بست و چانه اش را بست و لحافچه اى روى او كشيد سپس برخاست من رويش را نگريستم چنان در او تأثير كرده بود كه خدا بهتر مىداند داخل اندرون شد و ساعتى مكث كرد در حالى كه روغن زده و سرمه كشيده و لباسش را عوض كرده بود نزد ما بيرون آمد و رنگ چهره اش غير از آنى بود كه با آن داخل شده بود و در باره او امر و نهى كرد تا چون فراغت حاصل شد كفنى خواست در حاشيه اش نوشت اسماعيل يشهد ان لا اله الا الله 7 - حسن بن يزيد گويد دخترى از امام ششم مرد يك سال بر او نوحه كرد فرزند ديگرى از او مرد يك سال بر او نوحه كرد اسماعيل مرد بسختى بيتابى كرد و نوحه را قطع كرد گويد بامام عرض شد اصلحك الله در خانه شما نوحه بر پا است ؟ فرمود رسول خدا ( ص ) در موت حمزه فرمود ليكن حمزه زنان گريه كن ندارد 8 - محمد بن عبد الله كوفى گويد چون اسماعيل بن ابى عبد الله محتضر شد امام ششم بر او سخت
162
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 162