نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 540
مىآموخت حكمت و تدبيرى در آن نبود و بسا شخص غير معصوم آن اسرار را كه اسم اعظم الهى نيز در آن است مىدانست و به وسيلهء آن به پيامبر مرسل و يا مؤمن آزموده نفرين مىكرد و بر خدا روا نبود كه با وجود آيات * ( إِنَّ الله لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ ) * خلف وعده كند و او را اجابت ننمايد و ممكن است خداوند بعضى از افراد عادى را به پارهاى از اين اسرار آگاه كند و آنها نيز از حدّ الهى درگذرند و خداى تعالى آن اسرار را از ايشان بازستاند تا به اين وسيله براى خلايق عبرتى حاصل شود . مثلا بلعم باعور آنگاه كه خواست بر موسى كليم الله عليه السّلام نفرين كند خداوند اسرار اسم اعظم را از خاطرش برد و او را از آن بىبهره ساخت چنان كه فرموده است : * ( وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْناه آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَه الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ ) * . [1] و خداى تعالى چنين كرده است تا مردمان بدانند كه او فضيلت را به اهلش اختصاص داده از آن رو كه آنها را لايق و مستحق آن دانسته است و اگر آن را به ديگران مىآموخت همان خطاى بلعم از آنها سر مىزد . و همچنان كه روا باشد خداى تعالى اسم اعظم خود را در حروف مقطوعهء كتابش كه كلام و حجّتش مىباشد نهان سازد ، همچنين روا باشد كه حجّت خود را در ميان مردم از مؤمنين و غير مؤمنين نهان سازد زيرا خداى تعالى مىداند كه