نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 469
به سوى خداى تعالى آشكار و خوف ما از او نهان و ديدگان ما به سوى كرامت وى باز و گردنهاى ما در طاعت او خاضع و جميع امور ما به او بازگشت خواهد كرد . شاهزاده تحت تأثير اين دعا قرار گرفت و رغبتش در امور خير افزون گشت و از كمال و حكمت و دانايى آن حكيم متعجّب شد و پرسيد : اى حكيم از عمرت چند سال گذشته است ؟ او گفت : دوازده سال ، شاهزاده به خود آمد و گفت : فرزند دوازده ساله طفل است و من تو را در سن كهولت و شصت سالگى مىبينم . حكيم گفت : آرى از ولادتم شصت سال مىگذرد امّا تو از عمر من سؤال كردى و عمر عبارت از حيات است و حياتى وجود ندارد مگر در دين و عمل به آن و دورى از دنيا و از آن زمانى كه به اين حالات موصوف شدهام تا حال دوازده سال مىگذرد و پيش از آن به سبب جهالت در زمرهء مردگان بودم و آن را از عمر خود حساب نمىكنم . شاهزاده گفت : چگونه كسى را كه مىخورد و مىنوشد و حركت مىكند مرده مىخوانى ؟ حكيم گفت : زيرا با مردگان در كورى و كرى و گنگى و ضعف حيات و فقر شريك است و چون در صفات با مردگان شريك است لا جرم در نام هم شريك خواهد بود .
469
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 469