نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 467
پشت آن منزل خانهها و مسكنهايى را ديد كه در نهايت وسعت و غايت زيبايى بود و در سراسر عمر خود چنان سراهايى را نديده بود و خزاينى را ديد كه آنچه آدمى به آن محتاج است در آنها بود و كليد تمام خزاين خود را به او داد و گفت : جميع اين خزاين و مساكن تعلَّق به تو دارد و اختيار آنها با توست هر چه خواهى كن كه جوانى نيكو هستى و به سبب ترك خواهش به تمام خواهشها خواهى رسيد . بوذاسف گفت : اميدوارم من نيز مثل آن جوان باشم ، آن پيرمرد عقل آن جوان را آزمود تا بر او اعتماد كرد و چنين مىنمايد كه تو نيز در مقام آزمودن عقل من هستى . بفرما در باب عقل من بر تو چه ظاهر شده است ؟ حكيم گفت : اگر اين امر در دست من بود در آزمودن عقل تو به همان مكالمهء اوّل اكتفا مىكردم ، امّا بر من لازم است كه از آن سنّتى كه پيشوايان هدايت و امامان طريقت مقرّر ساختهاند پيروى كنم تا به غايت توفيق و علمى كه در سينههاست نايل شوم و من مىترسم كه اگر مخالفت سنّت ايشان كنم بدعتى را احداث كرده باشم . من امشب از تو جدا مىشوم ولى هر شب به در خانهء تو مىآيم . در بارهء اين سخنان تفكَّر كن و از آنها عبرت گير و بايد كه فهم خود را ملاك قرار دهى ، استوار باش و در تصديق شتاب مكن تا آنكه بعد از تأمّل و تفكَّر و تأنّى بسيار حقيقت بر تو
467
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 467