responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 446


آن نهر ممكن نبود و از ترس دشمن نمىتوانست به جانب صحرا برود ، پس او و عيالش در آن جاى تنگ بماندند و با نهايت مشقّت از سرما و گرسنگى روبرو بودند و هيچ طعام و توشه‌اى همراه آنان نبود و فرزندانش از سرما و گرسنگى مىگريستند ، دو روز بر اين منوال بگذشت تا آنكه يكى از فرزندانش از اين شدّت هلاك شد و او را به آب انداختند و روزى ديگر بر اين حال سپرى گرديد .
آنگاه پادشاه به همسر خود گفت : ما همهء مشرف بر هلاكت هستيم اگر بعضى از ما بميرد و بعضى ديگر زنده بماند بهتر از آن است كه همگى هلاك شويم ، مرا به خاطر رسيده است كه يكى از اين طفلان را بكشيم و او را قوت خود و باقى اطفال قرار دهيم تا خدا ما را از اين بليّه نجات بخشد و اگر اين كار را به تأخير بيندازيم طفلان ما لاغر و ضعيف مىشوند به غايتى كه از گوشت ايشان سير نخواهيم شد و چندان ضعيف شويم كه اگر گشايشى روى دهد از غايت ضعف طاقت حركت نداشته باشيم ، و آن زن نيز رأى پادشاه را پسنديد و يكى از فرزندان خود را كشتند و گوشت او را خوردند ، اى شاهزاده ! گمان تو در چنين حالى به اين مرد مضطرّ چيست ؟ آيا از آن رو كه گرسنه است و به طعام رسيده است مانند سگى حريص بسيار خواهد خورد يا به مانند مضطرّى كه به ضرورت لقمه‌اى خورد

446

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 446
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست