نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 340
پس از وى اولاد و خانوادهاش به من اصرار كردند كه نزد آنها بمانم امّا نماندم و به شهر خود بازگشتم و در زمان بنى مروان براى حجّ بيرون آمدم و با همشهريانم بازگشتم و ديگر تاكنون سفرى نكردهام مگر آنكه پادشاهان مغرب زمين كه اخبار و طول عمر مرا شنيده بودند مرا براى ديدار احضار كردند و از سبب طول عمر و مشاهداتم پرسش كردند و آرزو داشتم و علاقمند بودم كه يك بار ديگر حجّ گزارم كه اين اولاد و ذرارى كه در اطراف من مىبينى مرا به حجّ آوردند . و گفت كه دندانهايش دو يا سه بار افتاده است ، از وى درخواستيم كه از مسموعات خود از امير المؤمنين عليه السّلام براى ما بازگويد ، گفت من آن روزگار كه مصاحب علىّ بن أبى طالب بودم حرص و همّتى در فراگيرى علوم نداشتم و صحابه نيز فراوان بودند و از فرط اشتياق و محبّتم به علىّ بن أبى طالب عليه السّلام به چيزى جز خدمت و صحبت وى نپرداختم و آنچه را از او شنيدهام و در يادم مانده است بسيارى از محدّثان و علماى بلاد مغرب و مصر و حجاز از من شنيدهاند و همهء آنها منقرض شدند و از ميان رفتند و اين اهل بيت و ذرّيّهء من آنها را نوشتهاند و آنها نسخهاى از آن را بيرون آوردند و او از حفظ بر ما چنين املا كرد :
340
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 340