responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 317


ابن عمر از رسول خدا صلَّى الله عليه و آله و سلَّم نيز عينا نقل كرده است .
2 - ابن عمر گويد : روزى رسول خدا با اصحاب خود نماز صبح را به جاى آورد و با اصحاب خود برخاست و به در خانه‌اى در مدينه آمد و در را كوبيد زنى بيرون آمد و گفت : اى ابو القاسم ! چه مىخواهى ؟ رسول خدا صلَّى الله عليه و آله و سلَّم فرمودى اى امّ عبد الله ! مىخواهم مرا به نزد عبد الله ببرى ، آن زن گفت : اى ابو القاسم ! با عبد الله چه كار دارى ؟ به خدا سوگند او عقلش را از دست داده و جامه‌اش را آلوده مىكند و از من امر عظيمى را مىخواهد فرمود : مرا به نزد او ببر ، گفت : آيا مسئوليّت آن بر عهدهء خود شماست ؟ فرمود : آرى ، گفت : داخل شو پيامبر داخل شد و او را ديد كه در قطيفه است و با خود زمزمه مىكند ، مادرش گفت : ساكت باش و بنشين كه اين محمّد است كه به نزد تو آمده است و او ساكت شد و نشست ، و به پيامبر صلَّى الله عليه و آله و سلَّم گفت : خداى اين زن را لعنت كند اگر مرا به حال خود مىگذاشت به شما مىگفتم كه آيا او همان است ؟ سپس پيامبر صلَّى الله عليه و آله و سلَّم فرمود : چه مىبينى ؟ گفت : حقّى و باطلى را مىبينم و عرشى را مىبينم كه بر روى

317

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 317
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست