نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 301
آنگاه به آن زن گفت : اين حقّهاى است كه همراه تو بود و آن را به دجله انداختى ، آيا به تو بگويم كه درون آن چيست يا آنكه تو مىگويى ؟ گفت : شما بفرمائيد ، گفت : در اين حقّه يك جفت دستبند طلاست و يك حلقهء بزرگ كه گوهرى بر آن نصب است و دو حلقهء كوچك كه بر آنها نيز گوهرى نصب است و دو انگشترى كه يكى فيروزه و ديگرى عقيق است ، و چنان بود كه شيخ فرموده بود و چيزى را فروگذار نكرده بود سپس حقّه را گشود و محتويات آن را به من عرضه داشت و آن زن نيز بدان نگريست و گفت : اين عين آن چيزى است كه من با خود آوردم و در دجله انداختم و از خوشحالى مشاهدهء اين دلالت صادقانه من و آن زن مدهوش شديم . سپس حسين بن علىّ بعد از آنكه اين حديث را برايم نقل كرد گفت : روز قيامت نزد خداى تعالى گواهى مىدهم كه مطلب همان بود كه گفتم نه بدان افزودم و نه چيزى از آن كاستم و به ائمّهء دوازدهگانه سوگند خورد كه راست مىگويد و كم و زياد نكرده است . 49 - ابو الحسن محمّد بن احمد داودىّ از پدرش روايت كند كه گفت : نزد
301
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 301