نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 283
41 - اسحاق بن حامد كاتب گويد : مرد بزّاز مؤمنى در قم بود و شريكى داشت كه از فرقهء مرجئه بود ، آنها مالك پارچهء نفيسى شدند ، آن مؤمن گفت : اين پارچه براى مولاى من بافته شده است و شريكش گفت : من مولاى تو را نمىشناسم ولى با آن هر چه خواهى كن و چون پارچه به دست او عليه السّلام رسيد آن را از طول دو پاره كرد ، نصف آن را برداشت و نصف ديگر را بازگردانيد و گفت : ما نيازى به مال مرجئه نداريم . 42 - به شيخ ابو جعفر محمّد بن عثمان عمرىّ در تسليت مرگ پدرش - رضى الله عنهما - توقيعى صادر شد و در بخشى از آن آمده بود : * ( إِنَّا لِلَّه وَإِنَّا إِلَيْه راجِعُونَ ) * تسليم فرمان او و راضى به قضاى اوئيم ، پدرت نيكو زندگى كرد و ستوده درگذشت ، خدا او را رحمت كند و به اولياء و دوستانش ملحق سازد كه پيوسته در كارشان كوشا بود و در آنچه او را به خدا و به ايشان نزديك مىساخت ساعى بود ، خداوند رويش را شادان گرداند و از لغزش او درگذرد . و در بخش ديگر آن آمده است : خداوند پاداش خيرت دهد و اين عزا را بر
283
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 283