نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 272
چون بر ابو القاسم رضى الله عنه درآمديم وى به زبان فصيح آبى با آن زن مكالمه كرد و گفت : زينب ! چونا ، خوبذا ، كوابذا ، چون استه ؟ كه معنايش اين است : حالت چطور است ؟ چه مىكردى ؟ دخترانت چطورند ؟ گويد : آن زن از ترجمه بىنياز شد مال را تسليم كرد و بازگشت . 36 - جعفر بن محمّد بن متّيل گويد : ابو جعفر محمّد بن عثمان سمّان معروف به عمرى مرا فراخواند و چند تكه پارچهء راه راه و يك كيسهاى كه چند درهم در آن بود به من داد و گفت : لازم است كه هم اكنون خود به واسط بروى و اينها را كه به تو دادم به اوّلين كسى بدهى كه پس از سوار شدن بر مركب براى رفتن به شطَّ واسط به استقبال تو آيد ، گويد : از اين مأموريت اندوه گرانى در دلم نشست و با خود گفتم آيا مثل منى را با اين كالاى كم ارزش به چنين مأموريتى مىفرستند ؟ گويد : به واسط درآمدم و بر مركب سوار شدم و از اوّلين مردى كه مرا ديدار كرد پرسيدم : حسن بن محمّد بن قطاة صيدلانىّ وكيل وقف در واسط كجاست ؟
272
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 272