نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 221
مردم مدينه نوشته بود و در آن شب كسى جز صقيل كنيز و عقيد خادم و آنكه خداى تعالى مىداند در نزد او نبودند . عقيد گويد : از ما آب جوشيدهء با مصطكى خواست و برايش آورديم ، فرمود : ابتدا نماز مىخوانم ، مرا آماده كنيد ، براى او آب وضو آورديم و دستمالى در دامنش گسترديم ، آب را از صقيل گرفت ، روى و دو دست خود را دو بار شست و بر سر و دو پايش مسحى كرد و نماز صبح را در بسترش خواند و قدح را گرفت تا بنوشد و قدح به دندانهايش مىخورد و دستش مىلرزيد و صقيل قدح را از دستش گرفت و در همان ساعت درگذشت و در سراى خود در سامرّاء كنار پدرش - صلوات الله عليهما - به خاك سپرده شد و به كرامت خداى تعالى نايل آمد و عمرش بيست و نه سال تمام بود . راوى گويد : عبّاد در اين حديث مىگويد : چون خبر وفات ابو محمّد عليه السّلام به مادرش رسيد از مدينه به سامرّاء آمد و نامش « حديث » بود و داستانهاى مفصّلى با جعفر برادر امام حسن عليه السّلام دارد و جعفر از او مطالبهء ميراث نمود و نزد سلطان از وى سعايت كرد و كشف ستر او را كه خداى تعالى فرمان به حفظ آن داده است نمود . در اين هنگام صقيل ادّعا كرد كه باردار است و او را به خانهء معتمد عبّاسىّ
221
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 221