نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 171
مىگفت : بار الها ! از دشمنان من انتقام بگير . 11 - نسيم - خادمهء امام حسن عليه السّلام - گويد : بر صاحب الأمر عليه السّلام يك شب پس از تولَّدش وارد شدم و نزد او عطسه زدم ، فرمود : يرحمك الله ، نسيم گويد : بدان خوشحال شدم ، فرمود : آيا تو را در باب عطسه زدن مژده بدهم ؟ گفتم : آرى ، فرمود : كسى كه عطسه مىزند تا سه روز از مرگ در امان است . 12 - ابو نصر طريف گويد : بر صاحب الزّمان عليه السّلام وارد شدم فرمود : برايم صندل سرخ بياور ، برايش آوردم ، سپس فرمود : آيا مرا مىشناسى ؟ گفتم : آرى ، فرمود : من كيستم ؟ گفتم : شما آقاى من و فرزند آقاى من هستيد ، فرمود : از اين نپرسيدم ، طريف گويد : گفتم : فداى شما شوم ، برايم بيان كنيد ، فرمود : من خاتم الأوصياء هستم و خداى تعالى به واسطهء من بلا را از خاندان و شيعيانم
171
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 171