نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 152
رسول الله و أنّ أبي أمير المؤمنين ، سپس امامان را يكايك برشمرد تا به خودش رسيد ، سپس فرمود : بار الها ! آنچه به من وعده فرمودى به جاى آر ، و كار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمين را به واسطهء من پر از عدل و داد گردان . ابو محمّد عليه السّلام بانگ برآورد و فرمود : اى عمّه ، او را بياور و به من برسان . او را برگرفتم و به جانب او بردم ، و چون او در ميان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام كرد و امام حسن عليه السّلام او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن نوشيد ، سپس فرمود : او را به نزد مادرش ببر تا بدو شير دهد ، آنگاه به نزد من بازگردان . و او را به مادرش رسانيدم و بدو شير داد بعد از آن او را به ابو محمّد عليه السّلام بازگردانيدم در حالى كه پرندگان بر بالاى سرش در طيران بودند ، به يكى از آنها بانگ برآورد و گفت : او را برگير و نگاهدار و هر چهل روز يك بار به نزد ما بازگردان و آن پرنده او را برگرفت و به آسمان برد و پرندگان ديگر نيز به دنبال او بودند ، شنيدم كه ابو محمّد عليه السّلام مىگفت : تو را به خدايى سپردم كه مادر موسى موسى را سپرد ، آنگاه نرگس گريست و امام بدو فرمود : خاموش باش كه بر او شير خوردن جز از سينهء تو حرام است و
152
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 152