نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 148
ناچار بايستى امّت يك سرگردانى و امتحانى داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند و از براى مردم بر خداوند حجّتى نباشد و اكنون پس از وفات امام حسن عسكرىّ عليه السّلام دورهء حيرت فرا رسيده است . گفتم : اى بانوى من ! آيا از براى امام حسن عليه السّلام فرزندى بود ؟ تبسّمى كرد و گفت : اگر امام حسن عليه السّلام فرزندى نداشت پس امام پس از وى كيست ؟ با آنكه تو را گفتم كه امامت پس از حسن و حسين عليهما السّلام در دو برادر نباشد . گفتم : اى بانوى من ! ولادت و غيبت مولايم عليه السّلام را برايم بازگو . گفت : آرى ، كنيزى داشتم كه بدو نرجس مىگفتند ، برادرزادهام به ديدارم آمد و به او نيك نظر كرد ، بدو گفتم : اى آقاى من ! دوستش دارى او را به نزدت بفرستم ؟ فرمود : نه عمّه جان ! امّا از او در شگفتم ! گفتم : شگفتى شما از چيست ؟ فرمود : به زودى فرزندى از وى پديد آيد كه نزد خداى تعالى گرامى است و خداوند به واسطهء او زمين را از عدل و داد آكنده سازد ، همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد ، گفتم : اى آقاى من ! آيا او را به نزد شما بفرستم ؟ فرمود : از پدرم در اين باره كسب اجازه كن ، گويد : جامه پوشيدم و به منزل امام هادى عليه السّلام درآمدم ، سلام كردم و نشستم و او خود
148
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 148