نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 133
دستش پينهء سجده داشت و به شخص ديگرى كه نزد قبر همراه او بود مىگفت : اى برادرزاده ! عمويت به واسطهء علوم شريفه و غيوب دشوارى كه آن دو سيد به وى سپردهاند شرف بزرگى يافته است كه كسى جز سلمان بدان شرف نرسيده است و هم اكنون مدّت حيات وى استكمال پذيرفته و عمرش سپرى گرديده است و از اهل ولايت مردى را نمىيابد كه سرّش را به وى بسپارد . با خود گفتم اى نفس ! هميشه از جانب تو رنج و تعب مىكشم و با پاى برهنه و در كفش براى كسب علم بدينسو و آن سو مىروم و اكنون گوشم از اين شخص سخنى را مىشنود كه بر علم فراوان و آثار عظيم وى دلالت دارد . گفتم : اى شيخ ! آن دو سيّد چه كسانى هستند ؟ گفت : آن دو ستارهء نهان كه در سرّ من رأى خفتهاند . گفتم : من به موالات و شرافت محلّ آن دو در امامت و وراثت سوگند ياد مىكنم كه من جوياى علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند كه حافظ اسرار آنان باشم . گفت : اگر در گفتارت صادق هستى آنچه از آثار و اخبار آنان دارى بياور و چون كتب و روايات را وارسى كرد ، گفت : راست مىگويى من بشر بن سليمان نخّاس از فرزندان ابو ايّوب انصارىّ و يكى از مواليان امام هادى و امام
133
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 133