نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 82
بعضى از اشعريّين مجلس گفتند : اى ابو بكر از برادرش جعفر چه خبر ؟ او گفت : جعفر كيست كه از او پرسش شود و يا آنكه همتاى او شمرده شود ! جعفر متجاهر به فسق است ، لاابالى و باده نوش است ، و پستترين مردى است كه من ديدهام ، بىآبرو و پرده در خويش و احمق و نافهم [1] و بىمقدار و پست است . رخدادى عجيب به خدا سوگند كه هنگام وفات حسن بن عليّ عليهما السّلام براى سلطان و اصحابش امرى پيش آمد كه بسيار تعجّب كردم و گمان نداشتم كه چنان اتّفاق افتد ، براى آنكه وقتى حسن بن عليّ عليهما السّلام بيمار شد به نزد پدرم كس فرستادند كه ابن الرّضا بيمار شده است و پدرم همان ساعت سوار مركب شد و به دار الخلافه رفت و شتابان برگشت ، در حالى كه پنج تن از نوكران امير المؤمنين كه همگى از افراد معتمد و خاصّان او بودند و نحرير خادم نيز با ايشان بود ، به همراه او بودند و به ايشان دستور داد كه خانهء حسن بن عليّ عليه السّلام را زير نظر بگيرند و از اخبار و احوال او آگاه باشند و به دنبال چند نفر طبيب فرستاد و به ايشان نيز دستور داد