نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 395
بپرسم ؟ گويد : گفت آرى ، گويد : گفتم آيا چشم دارى ؟ گفت : اى پسر جان ! اين چه سؤالى است ، چيزى را كه مىبينى چگونه از آن پرسش مىكنى ؟ گفتم : سؤال من از اين قبيل است ، گفت : بپرس گر چه سؤالت احمقانه باشد . گفتم : پاسخ مرا در اين مسائل بده ، گفت : بپرس ، گفتم : آيا چشم دارى ؟ گفت : آرى ، گويد گفتم : با آن چه مىبينى ؟ گفت : الوان و اشخاص را ، گويد : گفتم : آيا بينى دارى : گفت : آرى ، گويد : گفتم با آن چه مىكنى ؟ گفت : بو را با آن استشمام مىكنم . گويد : گفتم آيا زبان دارى ؟ گفت : آرى ، گويد : گفتم با آن چه مىكنى ؟ گفت با آن سخن مىگويم ، گويد گفتم : آيا گوش دارى ؟ گفت : آرى ، گويد ، گفتم با آن چه مىكنى ؟ گفت : با آن صداها را مىشنوم ، گويد : گفتم آيا دو دست دارى ؟ گفت : آرى ، گفتم : با آنها چه مىكنى ؟ گفت : با آنها اشياء را مىگيرم و نرمى و زبرى را با آنها تشخيص مىدهم ، گويد : گفتم : آيا دو پا دارى ؟ گفت : آرى ، گويد : گفتم با آنها چه مىكنى ؟ گفت : به واسطهء آنها از جايى به جاى ديگر مىروم ، گويد : گفتم آيا دهان دارى ؟ گفت : آرى ، گويد : گفتم با آن چه مىكنى ؟ گفت : غذاهاى مختلف را مىچشم ، گويد : گفتم آيا قلب دارى ؟ گفت : آرى ، گويد : گفتم با آن چه
395
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 395