نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 373
پر آب و درياچهء ساوه خشك شود ديگر شام از آن سطيح نباشد و از ساسانيان شاهان زن و مرد به تعداد شمارهء كنگرههايى كه از كاخ فرو ريخته است سلطنت كنند و هر چه آمدنى است مىآيد ، سپس سطيح جان به جان آفرين تسليم كرد و عبد المسيح برخاست و بر سر مركب خود رفت و مىگفت : < شعر > كمر بر بند اى مرد مصمّم نترساند تو را تفريق و تغيير اگر ملك بنى ساسان فرو ريخت فرو ريزد حكومتها به تقدير تو گويى صولتى باشد به آنان كه شير از وحشت ايشان به تحذير از ايشان صاحب آن كاخ بهرام دگر شاپور و نوشروان چون شير و مردم چون ضعيفى را شناسند كنند او را به ضعف خويش تحقير و گر مالى بود در كس نمايند ورا با ابن امّ خويش تنظير < / شعر >
373
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 373