نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 346
آن بيرون آورد و به دور افكند ، سپس يك كيسهء حرير سبز رنگ بيرون آورد و آن را گشود و در آن گرد سفيدى بود و دل را از آن پر كرد و آن را به جاى خود گذاشت و دستى بر شكمش كشيد و او را به سخن در آورد و او هم سخن گفت ، امّا من از گفتار او چيزى نفهميدم جز آنكه گفت : در امان و حفظ و نگهدارى خدا ! من قلبت را پر از ايمان و علم و حلم و يقين و عقل و حكمت كردم و تو خير البشرى ! خوشا به حال كسى كه از تو پيروى كند و واى بر كسى كه از تو تخلَّف ورزد ، سپس يك كيسهء ديگرى از حرير سفيد بيرون آورد و آن را گشود و در آن مهرى بود و آن را بر كتفهاى او زد و گفت : خدايم فرمان داده است كه از روح القدس در تو بدمم و در او دميد و جامهاى بر او پوشانيد و گفت : اين امان تو از آفات دنياست . اين چيزى است كه آن را عبّاس با دو چشم خود ديده است . بعد از آن عبّاس گفت : من در آن روز مىخواندم ، جامهاش را بالا زدم و مهر نبوّت را ميان دو كتفش ديدم و منزلتش را پيوسته پنهان مىداشتم و اين حديث را فراموش كردم و يادم نيامد تا آن روز كه اسلام آوردم و رسول خدا آن را به يادم آورد .
346
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 346