نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 340
را رها كرده و تنها سفارش او را به تو مىكنم زيرا تو از مادر پدر او هستى . اى ابو طالب ! اگر ايّام او را درك كردى بدان كه من از همهء مردم به امر او بيناتر و آگاهتر بودهام و اگر توانستى از او پيروى كن و او را با زبان و دست و ثروتت يارى نما ، كه او - به خدا سوگند - به زودى بر شما آقائى كند و سلطنتى يابد كه هيچ يك از اولاد پدرانم نداشتند ، اى ابو طالب ! هيچ يك از پدرانت را نمىشناسم كه پدرش چون پدر او و مادرش چون مادر او مرده باشند ، او را به واسطهء تنهائيش حافظ باش . آيا وصيّتم را در بارهء او پذيرفتى ؟ ابو طالب گفت : آرى پذيرفتم و خدا نيز بر آن گواه است . عبد المطَّلب گفت : دستت را به سوى من دراز كن و او نيز دستش را دراز كرد و با يك ديگر دست دادند . سپس عبد المطَّلب گفت : اكنون مرگ بر من آسان شد ، سپس پى در پى محمّد را مىبوسيد و مىگفت : گواهى مىدهم كه هيچ يك از فرزندان خود را نبوسيدهام كه از تو خوشبوتر و خوشروتر باشد و آرزو مىكرد كه در قيد حيات باشد تا زمان او را درك كند و آنگاه كه عبد المطَّلب فوت كرد محمّد بچّهاى هشت ساله بود ، ابو طالب او را همراه خود كرد و ساعتى از شبانهروز از او غافل نبود و در كنار او مىخوابيد و هيچ
340
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 340