responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 339


مىنشانيد و دستى به پشت او مىكشيد و او را مىبوسيد و مىگفت : من هرگز بوسه‌اى به اين خوبى و پاكيزگى نديده‌ام و تنى به اين نرمى و خوشبوئى مشاهده نكرده‌ام ، سپس رو به ابو طالب مىكرد - زيرا عبد الله و ابو طالب از يك مادر بودند - و مىفرمود : اى ابو طالب ! براى اين كودك شأن بزرگى است او را حفظ كن و نگاهدار كه او يكتا و يگانه است و براى او مانند مادر باش ، مبادا چيزى كه بدش مىآيد به وى رسد ، سپس او را بر گردن خود مىنهاد و هفت بار طواف مىكرد . عبد المطَّلب مىدانست كه او از لات و عزّى بدش مىآيد و وى را با آنها مواجه نمىكرد و چون شش ساله شد مادرش آمنه در سرزمين ابواء كه بين مكَّه و مدينه است درگذشت ، آمنه او را براى ديدار دائيهايش كه از بنى عدى بودند برده بود و رسول اكرم صلَّى الله عليه و آله و سلَّم بدون پدر و مادر گرديد و عبد المطَّلب نسبت به او مهربانتر و حافظتر شد و حال چنين بود تا وفات عبد المطَّلب نزديك شد ، ابو طالب را فراخواند و در حالى كه محمّد روى سينه‌اش بود و او در سكرات مرگ به سر مىبرد ، مىگريست و به ابو طالب مىگفت : اى ابو طالب بنگر تا حافظ اين يگانه باشى كسى كه رائحهء پدر استشمام نكرده و مهر مادرى نچشيده : اى ابو طالب بنگر كه او را نسبت به تن خود به منزلهء جگرت بدانى ، من همهء فرزندانم

339

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 339
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست