نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 312
دعوت كنى تا بدانند كه تو كاسبشدهاى ، آنها را دعوت كرد و با يك ديگر غذا خوردند و چون فارغ شدند گفت : آيا مرا مىشناسيد ؟ گفتند : نه به خدا جز آنكه از تو جز خير نديدهايم ، گويد : انگشتريش را در آورد و در دست كرد ، باد و پرندگان به فرياد در آمدند و او پادشاه شد و آن زن و پدر و مادرش را به بلاد اصطخر برد و شيعيان به دور او جمع شدند و به وجود او شاد گرديدند و خداوند سرگردانى غيبت سليمان عليه السّلام را از آنها برطرف ساخت و چون وفاتش فرا رسيد به امر خداى تعالى به آصف بن برخيا وصيّت كرد و او در ميان ايشان بود و شيعيان نزد او آمد و شد مىكردند و معالم دينشان را از او فرا مىگرفتند ، سپس خداى تعالى آصف را مدّت مديدى غايب ساخت و بعد از آن ظهور كرد و تا آن وقت كه خدا خواسته بود در ميان ايشان بود ، سپس با قومش خداحافظى كرد و بدو گفتند : محلّ ملاقات ما كجا باشد ؟ گفت : بر سر پل صراط ، و تا وقتى كه خدا خواسته بود از ميان ايشان غايب بود و به واسطهء غيبت او بلوى و گرفتارى بر بنى اسرائيل شدّت گرفت و بخت النّصر بر آنها چيره و هر كدام ايشان را كه مىيافت مىكشت و در جستجوى فراريان آنها بود و فرزندانشان را اسير مىكرد و از اسيران خاندان يهودا چهار تن را برگزيد كه دانيال در ميان آنها بود و از فرزندان هارون عزير را برگزيد و در آن روز آنها كودكان صغيرى بودند و
312
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 312