responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 310


آنها از اين موضوع ناخرسند شده و ناليدند و گفتند : مىخواهد جوانى را بر ما خليفه سازد در حالى كه در ميان ما بزرگتر از او هست . داود عليه السّلام اسباط بنى اسرائيل را فراخواند و به آنها گفت : از ناخشنودى شما مطَّلع شدم ، عصاهاى خود را به من نشان بدهيد ، هر عصا كه سبز شد و ميوه داد صاحب آن ولىّ امر و جانشين من است . گفتند : پذيرفتيم . فرمود : هر يك از شما نامش را بر عصايش بنويسد و نوشتند ، سليمان هم عصاى خود را آورد و نامش را بر آن نوشت . سپس همه را در اتاقى نهاده و درش را بستند و سران بنى اسرائيل به پاسبانى آن پرداختند و چون صبح شد داود با ايشان نماز بامداد بجاى آورد و در را گشود و عصاها را بيرون آورد ، عصاها سبز شده بودند و تنها عصاى سليمان بود كه ميوه نيز آورده بود ، ديگر كار را به داود واگذاشتند او در حضور بنى اسرائيل سليمان را آزمود و به وى گفت : اى پسر جان ! خنكترين چيز چيست ؟ و او گفت : عفو خداوند از مردم و عفو مردم از يك ديگر . گفت : پسر جان : شيرينترين چيز چيست ؟ گفت : محبّت و آن نسيم رحمت خدا در ميان بندگانش است . داود از سر خرسندى خنديد و سليمان را در ميان بنى اسرائيل گردش داد و به آنها گفت : اين پس از من جانشين من است . سپس سليمان امر خود را پنهان كرد و در همان حال ازدواج كرد و از شيعيانش نيز تا آنگاه كه خدا خواست مستور بود ، بعد از آن

310

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 310
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست