نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 293
بيائيد قرار بگذاريم كه با زنان نزديكى نكنيم . امّا عمران پدر موسى عليه السّلام گفت : با آنها آميزش كنيد كه كار خدايى - گر چه مشركان كراهت داشته باشند - واقع خواهد شد ، بار خدايا هر كه آن را حرام بداند من حرام نمىدانم و هر كه آن را ترك كند من ترك نخواهم كرد و با مادر موسى آميزش كرد و او باردار شد و قابلهاى بر مادر موسى گمارد كه او را محافظت كند و با او بر مىخاست و با او مىنشست و چون مادر موسى به وى باردار شد محبّت وى بر دلش افتاد و حجّتهاى خدا بر خلق چنيناند ، قابله به وى گفت : اى دختر جان ! چرا رنگت زرد و تنت آب مىشود ؟ گفت : مرا ملامت مكن كه چون وضع حمل كنم او را گرفته و سرش را از تنش جدا كنند . گفت : غم مخور كه من راز تو را مكتوم مىدارم ، امّا مادر موسى باور نكرد ، و چون فرزند را به دنيا آورد به قابله كه بدو روى آورده بود التفات كرد و گفت : هر چه كه خدا بخواهد ! قابله گفت : نگفتم كه رازت را كتمان مىكنم ، سپس فرزند را برداشته و او را به پستو برد و به اصلاح امر او پرداخت ، بعد از آن به نزد نگهبانان رفت و به آنها كه دم در ايستاده بودند گفت : برگرديد كه خون منقطعى خارج شد و آنان نيز برگشتند و مادر بدو شير داد و چون از صداى گريهء او ترسيد كه مبادا به وجود او پىبرند ، خداوند به او
293
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 293