نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 290
بر قاطرى بود و طيلسان خزى بر دوش داشت به نزد ايشان آمد ، چون آن فقيه او را بديد ، از صفاتش او را شناخت ، برخاست و بر قدوم او افتاد و بر آن بوسه داد و گفت : سپاس خدايى را كه مرا از دنيا نبرد تا آنكه تو را به من نشان داد و چون پيروانش چنين ديدند دانستند كه او صاحب ايشان است و به شكرانهء خداى تعالى بر زمين افتادند و موسى عليه السّلام جز اين نگفت كه اميدوارم خداوند در فرج شما تعجيل كند و بعد از آن غايب شد و به شهر مدين رفت و آن ساليان را نزد شعيب مقام كرد و اين غيبت دوم از غيبت اوّلى بر آنها سختتر بود و آن پنجاه و چند سال مقدّر گشت ، و گرفتارى آنها شدّت گرفت و آن فقيه نيز خود را مخفى ساخت و كسى را به نزد او فرستادند و گفتند ما بر استتار تو شكيبايى نداريم ، پس به بيابانى بيرون شد و آنها را خواست و آنها را خوشدل ساخت و به آنها اعلام كرد كه خداى تعالى به او وحى كرده است كه پس از چهل سال فرج ايشان را خواهد رسانيد همگى گفتند : الحمد لله و خداى تعالى وحى فرمود كه به ايشان بگو بخاطر الحمد لله كه بر زبان جارى كرديد آن را به سى سال تقليل دادم ، گفتند : كلّ نعمة فمن الله ، ) * هر نعمتى از جانب خداوند است ، وحى آمد كه به آنها بگو آن را بيست سال كاهش دادم ، گفتند : لا يأتي بالخير إلَّا الله اين خداست كه خير جارى
290
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 290